جدول جو
جدول جو

معنی پل بخردن - جستجوی لغت در جدول جو

پل بخردن
به جوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
کنایه از دل ربودن، دلربایی کردن، مهر و محبت کسی را به خود جلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی بردن
تصویر پی بردن
نشان و اثر چیزی را یافتن و آگاه شدن به آن، درک کردن، دریافتن، فهمیدن، برای مثال در بیابان هوا گم شدن آخر تا چند / ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم (حافظ - ۷۴۸)، چنان کرد آفرینش را به آغاز / که پی بردن نداند کس بدان راز (نظامی۲ - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ گَ دَ)
نام قریه ای در گلیجان رستاق ساری مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 121)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس بردن
تصویر پس بردن
بعقب بردن، باز گردانیدن رجعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
دل بردن از کسی دل ربایی کردن از او دل ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی بردن
تصویر پی بردن
واقف گشتن، آگاه شدن، اطلاع یافتن، راه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی بردن
تصویر پی بردن
((~. بُ دَ))
آگاه گشتن، اطلاع یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی بردن
تصویر پی بردن
ادراک، درک کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
ناگهان به میان جمعیت یا گروهی رفتن، بی نظم وارد جایی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، هراسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حیوان ماده ای که آماده فحل دادن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
جفت گیری کردن پرندگان و جانوران
فرهنگ گویش مازندرانی
پذیرفتن نر به وسیله ی حیوانات که در انواع اهلی آن با هدف
فرهنگ گویش مازندرانی
برخورد کردن به هم برخوردن، یکی از روشهای بالا رفتن از درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن، از هم پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیفته کردن، دلبری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به نقطه ی جوس رسیدن آب، غل خوردن، پچیدن از درد، تحمل مشقت.، پیچده شدن، پیچ خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا پیش گذاشتن، جلو رفتن، پیش روی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچ خوردن پا و دیگر اعضای بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
معلق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیر خوردن کودک
فرهنگ گویش مازندرانی
عصبانی، جر و بحث کردن، انکار
فرهنگ گویش مازندرانی
کول بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به دام افتادن، در بند افتادن، فریب خوردن، بدل خوردن در
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر شدن، ضعیف گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه کسی سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تعقیب، پی گرد، دریافتن، ادراک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش بهیتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان خوردن آب، هل شدن، ترس ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
جر و بحث کردن، پاپو شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شوکه شدن، تکان ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی